کد مطلب:2501 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:430

درس شانزدهم
در درسهای گذشته ، مكرر درباره مواد قیاسها بحث كردیم . مثلا در قیاس:

سقراط انسان است .

هر انسانی فانی است .

پس سقراط فانی است .

دو قضیه صغرا و كبرا ماده قیاس را تشكیل می دهند ، ولی این دو قضیه در

اینجا شكل خاص دارند ، و آن این كه اولا " حد وسط " تكرار شده ، و

ثانیا " حد وسط " محمول در صغرا و موضوع در كبرا است ، و ثالثا صغرا

موجبه است و رابعا كبرا كلیه است . این چگونگیها به این دو قضیه شكل

خاص داده است و اینها صورت قیاس را تشكیل می دهند .

قیاسات از نظر اثر و فایده ، پنج گونه مختلف اند و این پنج گونگی

قیاسات مربوط است به ماده نه به صور آنها . انسانها كه قیاس می كنند و

استدلال قیاسی می آورند هدفهای مختلفی دارند . هدف انسانها از قیاسها یكی

از آثار پنجگانه ای است كه بر قیاسها

مترتب است .

اثری كه بر قیاس مترتب می شود و هدفی كه از آن منظور است گاهی یقین

است ، یعنی منظور قیاس كننده این است كه واقعا مجهولی را برای خود و

یا برای مخاطب خود تبدیل به معلوم كند و حقیقتی را كشف كند . در فلسفه

و علوم معمولا چنین هدفی منظور است و چنین نوع قیاساتی تشكیل می شود .

البته در این وقت حتما باید از موادی استفاده شود كه یقین آور و غیر

قابل تردید باشد .

ولی گاهی هدف قیاس كننده مغلوب كردن و به تسلیم وادار كردن طرف

است . در این صورت ضرورتی ندارد كه امور یقینی استفاده شود ، و می توان

از اموری استفاده كرد كه خود طرف قبول دارد ولو یك امر یقینی نباشد .

و گاهی هدف ، اقناع ذهن مخاطب است برای این كه به كاری وادار شود و

یا از كاری بازداشته شود . در این صورت كافی است كه از امور مظنون و

غیر قطعی دلیل آورده شود ، مثل این كه می خواهیم شخصی را از كار زشتی باز

داریم ، مضرات احتمالی و مظنون آن را بیان می كنیم .

گاهی هدف استدلال كننده صرفا این است كه چهره مطلوب را در آئینه خیال

مخاطب ، زیبا یا زشت كند . در این صورت با پوشاندن جامه های زیبا یا

زشت خیالی به مطلوب ، استدلال خویش را زینت می دهد .

و گاهی هدف ، صرفا اشتباهكاری و گمراه كردن مخاطب است . در این

صورت یك امر غیر یقینی را بجای یقینی ، و یا یك امر غیر مقبول را بجای

مقبول ، و یا یك امر غیر ظنی را بجای

یك امر ظنی به كار می برد و اشتباهكاری می نماید .

پس هدف انسان از استدلالهای خود یا كشف حقیقت است ، یا به زانو

درآوردن طرف و بستن راه است بر فكر او ، و یا اقناع ذهن اوست برای

انجام یا ترك كاری ، و یا صرفا بازی كردن با خیال و احساسات طرف است

كه نازیبایی را در خیال او زیبا و یا زیبایی را نازیبا ، و یا زیبایی را

زیباتر ، و یا نازیبایی را نازیباتر سازد ، و یا هدف ، اشتباهكاری است.

به حكم استقراء ، قیاسات از نظر اهداف ، منحصر به همین پنج نوع است

. و مواد قیاسات از نظر تأمین این هدفها مختلف اند .

1 - قیاسی كه بتواند حقیقتی را كشف كند " برهان " نامیده می شود .

ماده چنین قیاسی یا باید از محسوسات باشد مثل این كه می گوییم : "

خورشید یك جسم نوردهنده است " و یا باید از مجربات باشد مثل این كه

" پنی سیلین كانون چركی را در بدن از بین می برد " و یا از بدیهیات

اولیه است مثل این كه " دو شی ء مساوی با شی ء سوم ، خودشان مساوی

یكدیگرند " . و غیر از این سه نوع نیز قضایای یقینی داریم و حاجت به

ذكر نیست .

2 - قیاسی كه بتواند طرف را وادار به تسلیم كند باید از موادی تشكیل

شود كه مقبول طرف است ، اعم از آنكه یقینی باشد یا نباشد ، مقبول عموم

باشد یا نباشد . این نوع قیاس را " جدل " می خوانند . مانند این كه

شخصی اقوال یك حكیم یا فقیه را قبول دارد . به استناد قول این حكیم یا

فقیه كه مورد قبول آن شخص است او را محكوم می كنیم در صورتی كه خود ما

ممكن است قول آن

حكیم یا فقیه یا مطالب مورد اعتراف او را قبول نداشته باشیم . امثله

فراوانی برای این مطالب می توان ذكر كرد . ما به ذكر یك داستان كه مشتمل

بر مثالی است می پردازیم .

در مجلس مباحثه ای كه مأمون برای علمای مذاهب و ادیان تشكیل داده بود

و حضرت رضا ( ع ) نماینده مسلمانان بود ، بین حضرت رضا و عالم مسیحی

درباره الوهیت یا عبودیت عیسی ( ع ) بحث درگرفت . عالم مسیحی برای

عیسی مقام الوهیت و فوق بشری قائل بود . حضرت رضا ( ع ) فرمود : عیسی

مسیح همه چیزش خوب بود جز یك چیز و آن این كه بر خلاف سایر پیامبران

به عبادت علاقه ای نداشت ! عالم مسیحی گفت : از تو اینچنین سخن عجیب

است ، او از همه مردم عابدتر بود .

همین كه حضرت رضا اعتراف عبادت عیسی را از عالم مسیحی گرفت ، فرمود

: عیسی چه كسی را عبادت می كرد ؟ آیا عبادت دلیل عبودیت نیست ؟ آیا

عبودیت دلیل عدم الوهیت نیست ؟

به این ترتیب حضرت رضا با استفاده از امری كه مقبول طرف بود ( البته

مقبول خود امام هم بود ) او را محكوم كرد .

3 - قیاسی كه هدف از آن اقناع ذهن طرف و ایجاد یك تصدیق است ولو

ظنی باشد و منظور اصلی وادار ساختن طرف به سوی كاری یا بازداشتن او از

كاری باشد " خطابه " نامیده می شود . در خطابه باید از موادی استفاده

شود كه حداقل ایجاد ظن و گمان در طرف بنماید . مانند اینكه می گوییم : "

دروغگو رسوای خلق است " ، " آدم ترسو محروم و ناموفق است " .

4 - قیاسی كه هدف آن صرفا جامه زیبای خیالی پوشاندن ( به مطلوب )

باشد " شعر " نامیده می شود . تشبیهات ، استعارات ، مجازات همه از

این قبیل است . شعر مستقیما با خیال سروكار دارد . و چون میان تصورات و

احساسات رابطه است یعنی هر تصوری به دنبال خود احساس را بیدار می كند ،

شعر از این راه احساسات را در اختیار می گیرد و احیانا انسان را به

كارهای شگفت وا می دارد یا از آنها باز می دارد .

اشعار رودكی درباره شاه سامانی و تأثیر آنها در تشویق او برای رفتن به

بخارا كه معروف است بهترین مثال است :

ای بخارا شاد باش و شاد زی

شاه زی تو میهمان آید همی

شاه سرو است و بخارا بوستان

سرو سوی بوستان آید همی

شاه ماه است و بخارا آسمان

ماه سوی آسمان آید همی

5 - قیاسی كه هدف آن اشتباهكاری است " مغالطه " یا " سفسطه "

نامیده می شود .

دانستن فن مغالطه نظیر شناختن آفات و میكروبهای مضره و سمومات است

كه از آن جهت لازم است تا انسان از آنها احتراز جوید ، و یا اگر كسی

خواست او را فریب داده و مسموم كند فریب نخورد ، و یا اگر كسی مسموم

شده باشد بتواند او را معالجه كند . دانستن و شناختن انواع مغالطه ها برای

این است كه انسان شخصا احتراز جوید و آگاهی یابد تا دیگران او را از راه

( مغالطه ) نفریبند ، و یا گرفتاران مغالطه را نجات دهد .

منطقیین سیزده نوع مغالطه ذكر كرده اند . ما در این جا نمی توانیم به

تفصیل همه آنها را ذكر كنیم ، منتها به بعضی از اقسام آن



اشاره می كنیم .

مغالطه به طور كلی بر دو قسم است : یا لفظی است و یا معنوی .

مغالطه لفظی آن است كه منشأ مغالطه ، لفظ باشد . مانند این كه لفظ

مشتركی را كه دارای دو معنی مختلف است " حد وسط " قیاس قرار دهند ،

در صغرای قیاس یك معنی را در نظر بگیرند و در كبرای قیاس معنی دیگر را

، و قهرا آنچه مكرر شده فقط لفظ است نه معنی ، و نتیجه ای كه گرفته می شود

قهرا غلط است .

مثلا می دانیم كه لفظ " شیر " در فارسی مشترك است میان مایع سفید و

آشامیدنی كه از پستان حیوانات دوشیده می شود ، و میان حیوان درنده معروف

جنگلی . حال اگر كسی بگوید :

مایعی كه در پستان حیوانها وجود دارد شیر است .

و شیر درنده و خونخوار است .

پس مایعی كه در پستانها موجود است درنده و خونخوار است ، " مغالطه

" است . یا این كه از باب مجاز و استعاره به یك انسان قوی گفته می شود

فلانی فیل است . حال اگر كسی قیاسی به این صورت تشكیل دهد :

زید فیل است .

هر فیلی عاج دارد .

پس زید عاج دارد .

این هم مغالطه است .

مغالطه معنوی آن است كه به لفظ مربوط نیست ، بلكه به



معنی مربوط است . مثل آنچه قبلا در نفی ارزش قیاس از قول دكارت و غیره

نقل كردیم كه گفتند :

" در هر قیاس اگر مقدمات معلوم است نتیجه خود بخود معلوم است و

نیازی به قیاس نیست ، و اگر مقدمات مجهول است قیاس نمی تواند آنها را

معلوم كند ، پس به هر حال قیاس بی فایده است " .

مغالطه اینجاست كه می گوید اگر مقدمات معلوم باشد نتیجه خواه ناخواه

معلوم است . در صورتی كه معلوم بودن مقدمات موجب معلوم شدن قهری نتیجه

نیست . معلوم بودن مقدمات به علاوه اقتران آن معلومات با یكدیگر ، سبب

معلوم شدن نتیجه می گردد ، آنهم نه هر اقترانی ، بلكه اقتران به شكل خاص

كه منطق عهده دار بیان آن است . پس این مغالطه از این جا پیدا شد كه یك

مطلب نادرست با ماسك یك مطلب درست در قیاس بالا جای گرفته است .

شناختن انواع مغالطه ها و تطبیق آنها به موارد كه از چه نوع مغالطه ای

است ضروری و لازم است . می توان گفت قیاس مغالطه بیشتر از قیاس صحیح

در كلمات متفلسفان وجود دارد . از این رو شناختن انواع مغالطه ها و تطبیق

آنها به موارد كه از چه نوع مغالطه ای است ضروری و لازم است .